Thursday, January 21, 2010

همسرم وظایفش را انجام نمی دهد



در فرهنگ و جامعه ایرانی ما، اعتقاد بر این است که هر زن و شوهری در خانه وظایفی بر عهده دارند که ازروز اول ازدواج به عهده آنها گذاشته شده است. بر طبق این اعتقاد، هر زن و مرد بر حسب جنسیتشان عهده دار وظایف و مسئولیتهایی هستند که برای آنها ساخته شده اند. برای مثال، زن در خانه داری خبره است و مرد باید عهده دارمسائل مالی شود. این طرز تفکر و اعتقاد درفرهنگ ایرانی ما بسیار متداول است و در زمان زندگی در این فرهنگ می تواند سازنده نیز باشد. متاسفانه مشکل زمانی ایجاد می شود که چنین طرز تفکری را در جامعه فرد گرایی مانند جامعه کانادایی به کار بریم. در این جامعه وظایف زن و شوهر از قبل تعیین شده نیستند و انسانها بر حسب جنسیتشان عهده دار مسئولیت های مشخصی در جامعه نمی با شند. همان طور که همه شاهد هستیم، در این جامعه، زنان و مردان با هم کارهای مختلف را انجام می دهند و نشان می دهند که به خوبی از عهده هر گونه شغلی برمی آیند

خانواده کوچک ایرانیی را تصور بفرمایید که به تازگی به کانادا مهاجرت کرده است. این خانواده با ساختارو طرز تفکرمتفاوتی از فرهنگ کانادایی در ایران تشکیل شده است. بر طبق این ساختار، مرد خانواده مسئول داشتن درآمد است و همسر او وظیفه نگداری از خانه و بچه ها را بر عهده دارد. متاسفانه این ساختار برای یک زندگی موفق در کانادا جوابگو نخواهد بود. مرد برای یافتن کار مناسب با مشکل مواجه است و زن برای نگهداری از فرزندان از حمایت فامیل خود برخوردار نیست. مرد بی درآمد، مردانگی خود را از دست رفته می بیند و زن دست تنها، روز به روز خسته تر می شود. مرد بیکار در کار های منزل کمک نمی کند چون خود را در شان انجام چنین کارهایی نمی بیند و زن به کارهای جزئی در خارج از خانه مشغول می شود تا شکم بچه هایش را سیر کند. مرد ادعا می کند که زنش کارهای خانه را انجام نمی دهد، وزن دائما بیکاری مرد را به او یاد آوری می کند. عاقبت این روند زندگی برای همه ما روشن است

زمانی که هر یک از ما تصمیم به مهاجرت گرفتیم، کاملا آماده بودیم که تغییرو تطبیق های متعددی را در زندگیمان اعمال کنیم تا بتوانیم درجامعه جدید موفق شویم. برای مثال آماده بودیم که زبان جدید را بیاموزیم، یا گواهینامه رانندگی جدید بگیریم. اما هرگز تصورآن را هم نمی کردیم که ساختار خانواده مان نیز نیاز به تغییر خواهد داشت. تصور اکثر ما بر این بود که آن چه در داخل چهاردیواری منزل ما می گذرد جدا از ساختار جامعه بزرگترخواهد بود. این در حالی است که کوچکترین واحد یک جامعه که خانواده است نمی تواند بدون هماهنگی با روند جامعه بزرگتر جلو برود و موفق شود. بنابراین یک خانواده مهاجر نیزنیازمند ایجاد تغییرات لازم است. قابل توجه این است این تغییرات فقط تغییرطرز زندگی هستند و به منزله تغییر شخصیت یا اعتقادات شخصیتی ما نیستند. زنی که در گذشته مسئول نگهداری از خانه و فرزندان بود، امروز می تواند مسئولیت امور مالی خانواده را بر عهده بگیرد. شوهری که در گذشته وظیفه کار در خارج از منزل را بر عهده داشت، امروز می تواند به تکالیف مدرسه بچه ها برسد و برای خانواده شام تهیه کند. در هر صورت هیچ کدام از این وظایف از قبل تعیین شده نیستد و از همه مهمتر بر روی سنگ کنده نشده اند. مسئولیت ها و کارهای یک خانواده بسته به مقتضیات و موقعیت آن خانواده، دائم در حال تغییراست. خانواده ای موفق و خوشبخت است که اعضای آن نسبت به این تغییرات انعطاف ﭘذیر باشند وبه آنها به دید رشد و ﭘیشرفت نگاه کنند و نه خوار شدن و کسر شخصیت.

سوالات خود را ا مستقیماَ برای من ارسال کنید
shahrzad.therapy@gmail.com
www.shahrzadtherapy.com
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
عضو کالج مددکاران انتاریوبه شماره ثبت: 816781

Thursday, January 7, 2010

به همسرم اعتماد ندارم

به همسرم اعتماد ندارم

چندی ﭙیش شخصی به من مراجعه کرد که قصد داشت ازهمسرش جدا شود. بعد ازقدری صحبت، معلوم شد که همسراین شخص بدون اطّلاع او، مقدارهنگفتی وام ازبانک قرض کرده است. کاری که ما آن را خیانت مالی نام گذاری می کنیم. درنتیجه این خیانت، اعتماد واطمینان درزندگی این دو نفرکاملا ازبین رفته است. برخلاف تصوّرعامه که خیانت به همسررا فقط ارتباط نا مشروع جنسی تصوّرمی کنند، خیانت به همسرو شریک زندگی می تواند دراشکال مختلفی ظاهرشود. آمارخیانت مالی درزندگی مشترک، بالاترازهرگونه خیانت دیگری است. وقتی اعتماد به همسردرامورمالی سلب شد، در تمام موارد دیگر نیزسلب می شود. عدم اعتماد به همسرمسئله بسیارمهمّی است که دراغلب موارد به جدایی می انجامد. زمانی که دونفربا هم قرارزناشویی یا زندگی مشترک می گذارند، درتمام یا اکثرموارد به هم اطمینان می کنند. آنها به هم اعتماد می کنند که با شخص دیگری رابطه جنسی برقرارنمی کنند، اسراریکدیگررا برای دیگران بازگونمی کنند، تصمیمات بزرگ زندگیشان را با مشورت با یکدیگرمی گیرند وامثال آن. اگراین اطمینان درآغاززندگی مشترک وجود نداشته باشد یا دو طرفه نباشد، اساس آن زندگی متزلزل خواهد بود. این زندگی دوام زیادی نخواهد آورد مگرآن که اعتماد کافی بین طرفین ایجاد شود. اصولا اعتماد کردن به اشخاص غریبه کاری است که ما انسانها یا خیلی به آسانی آن را انجام می دهیم یا اصلا زیربارش نمی رویم. برای مثال، زمانی که ما درخیابان هستیم، به رانندگان اتوموبیل ها اعتماد کامل داریم که همه آنها حواسشان به رانندگیشان است. که هیچ کدام ازآنها ناگهان ازخط خود خارج نمی شود وبا ما برخورد نمی کند. با این که بارها و بارها خلاف آن به ما ثابت شده است، بازهم با خیال راحت و با اطمینان کامل به خیابان می رویم. امّا زمانی که شخصی درمنزل ما را می زند تا برای بچّه های فقیرآفریقا ائانه جمع کند، به هیچ وجه به او اعتماد نمی کنیم و به اوچیزی نمی دهیم. برای ایجاد اعتماد باید دوساختارسازنده وجود داشته باشد: تجربه و نیاز. تجربه ما نشان می دهد که درخیابانها تصادفات بی شماری اتّفاق می افتد. امّا چون نیازبه رفتن به خیابان داریم، ناچارا به رانندگان اتوموبیل ها اطمینان می کنیم. ازطرفی، ما برحسب تجربه می دانیم که افراد زیادی در این جامعه هستند که قصد کلاه گذاشتن برسرما دارند. وچون هیچ نیازی به کمک کردن به فقرای آفریقایی نداریم، نتیجه آن می شود که شخصی که برای جمع آوری کمک برای فقرای آفریقایی به در خانه ما آمده است، دست خالی می رود

اعتمادی که برای آغازیک زندگی مشترک لازم است نیزبه همین ترتیب ایجاد می شود: براساس تجربه و نیاز. دوران معاشرت قبل ازدواج زمانی است که دو نفربه هم امتحان اعتماد می دهند واگرهردو دراین امتحان موفّق شوند، زندگی مشترک آغاز می شود. نیازبودن با یک نفرواحتیاجات دیگرزندگی مانند مسائل مالی و خانوادگی هم درایجاد یا عدم ایجاد اعتماد به طرف مقابل موثّراست
اعتماد چیزی نیست که شبانه ایجاد شود، امّا درعرض چند دقیقه می تواند برای همیشه ازبین برود. دراغلب مواردی که اعتماد درزندگی مشترک از بین رفته است، شخص مقصّرمسئله را بی اهمیّت می شمارد. این شخص عدم اطمینان همسرش را کدورتی ناچیز می شمارد که امیدواراست مانند کدورت های دیگر به مرورزمان رفع شود. غافل ازاین که سلب اعتماد کدورتی نیست که با مرورزمان وعذرخواهی یا خرید هدیه رفع شود. امّا موضوع آن قدرها هم ناامید کننده نیست. کسب مجدّد اعتماد فرمول ساده ای دارد. اگراشتباه شما باعث شده است که اعتماد شریک زندگی خود یاهرکس دیگری را ازدست بدهید ومایل هستید که این اعتماد را دوباره به دست بیاورید، دستورزیررابه کار ببرید: به هرطریقی که می دانید به طرف خود نشان دهید که می دانید عمل شما چقدربه اوضربه زده است. هیچ عمل جبرانیی مانند خریدن هدیه های گران قیمت به اندازه اقراربه اشتباه، درکسب مجدّد اعتماد موثّرنیست. اگر درطرف دیگر قضیه واقع شده اید و اعتمادتان به شریک زندگیتان سلب شده است، برای شما هم جای امیدواری وجود دارد. قبل ازهرچیز، مهمّ ترین موردی که باید به آن توجّه کنید این است که شما مقصّرعدم اعتمادی که ایجاد شده است نیستید. به همین ترتیب، این وظیفه شما نیست که اعتماد از دست رفته را مجدّدا ایجاد کنید. شریک زندگی شما اعتماد واطمینان شما را ازدست داده است و خودش باید در راه به دست آوردن دوباره آن تلاش کند. اگر مایل هستید که دراین راه به او کمک کنید، به اویادآوری کنید که به هرطریقی که خود می داند به شما نشان دهد که به ضربه ای که به شما وارد کرده است واقف است. این شما هستید که در نهایت باید تصمیم بگیرید که آیا می توانید دوباره به او اعتماد کنید یا خیر. برای رسیدن به جواب این سوال به احساس خود رجوع کنید. همان طورکه درمقالات گذشته عنوان شد، احساسات ما بهترین وصادق ترین دوستان ما درزندگیمان هستند. اگراحساس خوبی نسبت به اعتماد کردن دوباره ندارید، به این زنگ خطرگوش کنید. واگربرعکس، با تمام وجود مایل به بخشش و ساختن دوباره زندگی مشترک خود هستید، مطمئنا راه درست همین است. اگردرمیان راه مانده اید وهیچ راهی به نظردرست نمی رسد، صبورباشید. به شما اطمینان می دهم که با گذشت زمان احساس درست را خواهید داشت وجواب درست را خواهید یافت

shahrzad.therapy@gmail.com
647-405-7706
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریو به شماره ثبت: 816781