Tuesday, October 26, 2010

انتخاب همسر از ایران

چندی قبل با دوستی در مورد جامعه ایرانی و معضلات آن صحبت می کردیم. ایشان معتقد بودند که یکی از مشکلات بزرگ خانواده های ایرانی شهر ما مربوط به ازدواج هایی می شود که شخصی به منظور گزینش همسر به ایران سفر می کند و از آنجا همسری اختیار کرده و با خود به خارج از کشور می آورد. زمانی که کار با جامعه ایرانی را آغاز کردم، تازه متوجه شدم که تعداد و عوارض سوء این قضیه بسیار فرا تراز آن است که من تصور می کردم. در طول این مدّت افراد بسیار زیادی به من مراجعه کرده اند که از این طریق ازدواج کرده اند واکنون مایل به جدایی هستند. اما به راستی اشکال این گونه همسر گزینی چیست و چرا اغلب این ازدواج ها با شکست مواجه می شوند؟ واقیعت این است که اتخاذ چنین روشی برای ازدواج بسیار ﭙیچیده تر ازآن است که به نظر می آید. شخصی که سالیان سال در خارج از کشور بوده است و زندگی ساخته است، نمی تواند به سهولت زندگی خود را با شخص دیگری که در نقطه دیگری از دنیا رشد کرده و شخصیت خود را شکل داده شریک شود.

در راه شناسایی معضلات چنین ازدواج هایی تحقیق مختصری انجام داده ام که نتایج آن را در این مقاله و مقالات آینده با شما در میان می گذارم. قبل از ﭘرداختن به این مقوله باید سه نکته را متذکّر شوم: اوّل این که تحقیقات من بسیارمختصر بوده است. احنمال آن می رود که ﭙیچیده گی های چنین ازدواج هایی بسیار فرا تر از آن باشد که در اینجا ذکر می شود. دوّم آن که سفر به ایران برای انتخاب همسر محدود به مردان نمی باشد. امّا از آن جایی که بیشتر مردان هستند که به این کار مبادرت می ورزند، و همچنین به منظورجلوگیری از تکرار گفته ها فقط به ازدواج هایی اشاره می کنم که مردی برای انتخاب همسر به ایران می رود. نکته آخراین است که مطمئنّا ازدواج هایی از این گونه هستند که با موفّقّت مواجه می شوند. امّا از آن جایی که تعداد آنها بسیار کم است و احتمال موفّقیت در چنین ازدواج هایی بیشتراز شانس نیست، به ذکر آنها نمی ﭘردازم.

مردی که برای انتخاب همسر به ایران می رود، اغلب قبلا در خارج از کشور ازدواج کرده است یا روابط عاطفی متعدّدی با زنان دیگر داشته است. از آن جایی که ازدواج ها و روابط سابق این شخص با شکست مواجه شده اند، او همسر سابق یا دوست دخترهای سابق خود را مسئول این شکست می داند. این مرد که اغلب از غرور بالایی برخوردار است، دیدی روشنفکرانه به این ارتباط های شکست خورده ندارد و درجستجوی علل واقعی آنها نمی کوشد. در نتیجه غروراین شخص به شدت خدشه دار می شود و جنس زن را علل اصلی شکست در روابط عاطفی می بیند. این شخص اغلب به توصیه دیگران، دختران ایران را متفاوت می ﭙندارد. در نظر او دخترانی که در ایران بزرگ شده اند و زندگی می کنند، همسرانی بساز و زن زندگی می شوند. این مرد با خشمی نهفته بر علیه جنس زن به ایران می رود.

مردی که برای انتخاب همسر به ایران می رود، اغلب سالها از ایران دور بوده و هیچ شناختی از چگونگی آشنایی افراد با هم در ایران ندارد. در نتیجه، افراد خانواده و فامیل همت کرده و دخترانی را به او معرفی می کنند. در بسیاری از موارد این شخص تحت فشار خانواده و اغلب مادر و ﭘدر خود که در ایران زندگی می کنند تن به این کار می دهد. زمانی که این والدین به دلایل مختلف قادر به سفر به خارج از کشور نیستند وآرزوی دیدن ازدواج فرزندشان را داشته باشند، فرزند آنها به ناچارتن به خواسته آنها داده و برای تحقق بخشیدن به آرزوی والدین خود به ایران می رود و با دختری که برای او انتخاب کرده اند ازدواج می کند

مادر و ﭘدراین شخص که سال ها به دور از فرزند خود بوده اند، شناخت درستی از علایق فرزند خود و شرایط زندگی او ندارند و طبعا نمی توانند همسری مناسب را برای او انتخاب کنند.

مردی که از ایران همسر می گزیند، اغلب در زندگی شخصی خود در خارج از کشوربا مشکلات دیگری علاوه برشکست در روابط عاطفی مواجه شده است مانند شکست درشغل، تحصیل، درآمد، روابط خانوادگی، دوست یابی، سلامتی وغیره. با گزیدن همسر از ایران، شخص قادر است کلیه این کاستی ها را از همسر آینده خود و خانواده و اطرافیان او ﭘنهان کند. برای مثال، من با موارد بی شماری مواجه شده ا م که مرد به به مقدار زیادی مقروض است، امّا درطول آشنایی با همسرآینده اش در ایران سخنی از شرایط مالی خود به میان نیاورده و تصویر بسیار زیبایی از زندگی خود در خارج از کشور طرح می کند. مثال دیگر مردی است که از ازدواج سابق خود فرزندانی دارد که با او زندگی می کنند. اما در آشنایی خود با همسر جدیدش عنوان می کند که فرزندانش با مادرشان زندگی می کنند. زندگیی که با چنین ﭘنهان کارهای فاحشی تشکیل می شود، هرگز روی خوش نخواهد دید.

تصوّراکثرساکنین ایران ازافراد خارج از کشوراین است که آنها مردمان راستگو و درستکاری هستند که هیچ گاه دروغ نمی گویند. بر طبق چنین طرز تفّکری، مردی که از خارج از کشور می آید نیز شخصی درستکار و راستگو است و هرگز موضوعی را از همسر آینده خود ﭘنهان نمی کند. چنین طرز تفکّری محیط را برای مرد فراهم می کند تا برای جلب همسر آینده خود، هرتصویری که مایل است از خود به او ارائه دهد بدون آن که کوچک ترین شکّی ایجاد شود.

دختری که در ایران تصمیم به ازدواج با مردی می کند که از خارج از کشور آمده است، هیچ گاه از خود سوال نمی کند که مردی با این همه کمالات برای چه از همان شهر و دیار خود همسری اختیار نمی کند. اگر چنین سوالی ازطرف این دختر مطرح شود اغلب با توجیهاتی از طرف اطرافیان خود مانند: "دختران خارج از ایران زن زندگی نیستند" مواجه می شود. چنین توجیهاتی اعتماد به نفس این دختر را بسیار بالا برده و به خود به عنوان همسری ایده آل که می تواند متفاوت اززنان خارج از کشورهمسر خود را به خوشبختی برساند نگاه می کند.
این دختر تصوّر بسیار مثبتی از زندگی در خارج از ایران دارد که اغلب از طریق ماهواره و گفته های نادرست دیگران به او القا شده است. این تصوّر نادرست باعث می شود که ازتمام معایبی که در این مرد می بیند چشم ﭘوشی کند. در مواردی که دختراز فهمیدگی و روشنفکری بالایی برخوردار است و مایل به چنین ازدواجی نیست، از طرف اطرافیان خود با فشار ذهنی بالایی مواجه می شود. شنیدن سخنانی مانند: "شانس بهت رو آمورده، داری اشتباه می کنی" یا "به کانادا می روی، خوشبختی آنجاست"، هر کسی را بعد از مدّتی تحت تاثیر قرار می دهد.

در بسیاری موارد، دخترنیزسابقه ازدواج قبلی دارد. زندگی برای یک دختر طلاق گرفته یا ازدواج مجدّد برای اودر ایران معضل بزرگی است. در نتیجه فشارهای شدید جامعه، این دختر حاضر است با مردی که او را از این محیط محدود دورمی کند به هر جایی برود. این دختر، اغلب شناخت درستی از زندگی در خارج از کشور ندارد. این محدودیت شناخت و اطلاعات به اضافه نداشتن هیچ گونه آشنایی در کشور مربوطه، قدرت انجام هر گونه تحقیقاتی در مورد همسر آینده را از دختر می گیرد. در نتیجه او بدون داشتن هیچ گونه اطلاعی از گذشته و سوابق این مرد با او عهد زناشویی می بندد. او دنیایی از آرزوها و امید های خود را در دست مردی می گذارد که هیچ شناخت درستی از او ندارد.

از آن جایی که دو همسر آینده فرصت کافی برای شناخت یکدیگر ندارند، سفارش والدین و فامیل را جایگزین معاشرت و کسب شناخت شخصی می کنند. امروزه ثابت شده است که معاشرت و شناخت قبل از ازدواج درموفقیت بعد از ازدواج نقش کلیدی دارد و سفارشات اطرافیان هرگز جایگزین معاشرت مستقیم نمی شود.

مدّت اقامت مرد در ایران بسیار محدود بوده و در نتیجه، اغلب چنین ازدواج هایی در مدّت زمان های بسیار محدود اتفاق می افتند. در بسیاری از موارد مرد به دلایل مختلف اصلا قادربه سفر به ایران نیست و برای مدّت بسیار محدودی در یکی از کشورهای نزدیک ایران با همسر آینده خود و خانواده او ملاقات می کند. مواردی هم هستند که دو همسر آینده فقط از طریق تماس تلفنی و ایمیل با هم آشنا می شوند و هیچ ملاقات حضوری قبل ازازدواج ندارند. در چنین ازدواج هایی، دوره آشنایی یا نامزدی بسیار کوتاه است یا در اغلب موارد اصلا وجود ندارد. شروع مراحل گرفتن ویزا برای دختر بهانه خوبی است برای سرعت دادن به مراحل عقد وثبت ازدواج. در نتیجه، این زن و شوهر تقریبا با شناخت بسیار مختصرو در حد صفر از یکدیگر وارد ﭘیوند زناشویی با یکدیگر می شوند.

دختری که بعد از ازدواج به خارج از کشور می آید، خواسته یا ناخواسته به زندگیی وارد می شود که از قبل برای او طراحی شده است. برای مثال، شهر، خانه، محلّه زندگی، اثاثیه منزل، اتومبیل، افراد و دوستانی که با آنها معاشرت خواهد کرد، همه و همه انتخاب همسر او است که از قبل در مورد آنها تصمیم گیری شده است. یکی از ارکان یک ازدواج موفّق این است که زن و شوهر با هم در مورد ارکان اوّلیه زندگی مشترک تصمیم گیری کنند، قدم های اوّل را با هم بر دارند و با هم به جنگ مشکلات بروند. در ازدواج هایی که دختراز ایران می آید، او مستقیما وارد زندگی از قبل شکل گرفته همسر خود در خارج از کشور می شود. در چنین حالتی، ﭘیشرفت زن به مرد بستگی ﭘیدا می کند. اگرو زمانی که شوهر او مایل بود، به همسر خود راه و چاه چگونگی زندگی در خارج از کشور را یاد خواهد داد. در محیطی که دخترهیچ آشنا و هم گویی در اطراف خود ندارد و برای رفع کلیّه نیازهای اوّلیه زندگی خود مانند یادگیری زبان، خرید، رانندگی و غیره کاملا به همسر خود متّکی می شود، زمینه برای هر گونه سوء استفاده و آزار و اذیت او نیز فراهم می شود.

در چنین ازدواج هایی، من بارها از زبان دختران شنیده ام که همسر آنها، آن شخصی که در ایران به او معرفی شده بود نیست. هر روز که از ازدواج آنها می گذرد، هر دو همسر بیشتر به حقایقی ﭘی می برند که در زمان آشنایی از آنها کتمان شده بود. از طرفی دیگر در بسیاری از موارد، همسر مرد هم با حقایقی در مورد زن خود مواجه می شود که به او گفته نشده بود. حقایق ساده ای که با کمی معاشرت بیشتر روشن می شدند. من شاهد ازدواج های متعدّدی بوده ام که دختر دچار بیماری خاصّی است که در زمان ازدواج از همسر او ﭙنهان شده بوده است. در اکثر این موارد، خانواده دختر تصور کرده بودند که با فرستادن دختر خود به خارج از کشور بیماری او خود به خود رفع می شود، یا حداقل از این پس مشکل شوهر او خواهد بود. در بسیاری از موارد مرد متوجه می شود که این زن همسری نبوده که او جستجو می کرده است و اکنون با توجّه به این که تعهد حمایت مالی این شخص صد در صد متّکی به خود را برعهده دارد، هیچ راهی برای جدا شدن از او نمی بیند.
از طرفی، دخترکه هیچ ﭘشتوانه مالی، تحصیلی یا شغلی در این کشور ندارد نیز راهی برای خروج از این ازدواج نمی بیند. در اغلب موارد، زن وارد سیستم ﭘشتوانه مالی دولتی شده، سر از سرﭘناه های دولتی در آورده و مرد که به تعهّد حمایت کردن مالی همسر خود عمل نکرده است به دادگاه های دولتی کشانده می شود. اغلب زن از شکست ازدواج خود با خانوده و دوستان خود در ایران چیزی نمی گوید تا تصوّر زیبای آنها از زندگی ایده الش را بر هم نزند.

البته منکر این حقیقت نمی توانیم شویم که دخترانی هم هستند که فقط با هدف کسب اقامت ازکشوری دیگر به چنین ازدواجی تن در می دهند. این دختران ﭙس از کسب اقامت دائم خود سر ناسازگاری با همسر خود گذاشته و از او تقاضای جدایی می کنند. در بسیاری از موارد حتّی به همسر خود اعلام می کنند که هرگز علاقه ای به او نداشته و فقط با هدف خروج از کشوربا او ازدواج کرده است. ضربات روحی و عاطفیی که ﭙس از شنیدن این حقایق به همسر این دختر وارد می شود، قابل توصیف نیست.

بسیار جای تاسّف است که بعد از عنوان کردن معضلات بی شمار چنین ازدواج هایی، را ه حل های مناسبی برای آن دردست نداریم مگر اطّلاع رسانی و ﭙیشگیری. این که چنین اطّلاعاتی را به جوانان جامعه مان برسانیم تا با تصوّر های نادرست با زندگی خود و جوانی دیگر بازی نکنند. همچنین بسیار مهم است که این اطّلاعات را به ایران نیز برسانیم تا اگر دختری تصمیم به ازدواج با شخصی که از خارج از کشور آمده گرفت، با اطّلاعات کامل قدم به این راه بگذارد.
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریوبه شماره ثبت: 816781
www.shahrzadtherapy.com
shahrzad.therapy@gmail.com

Monday, September 13, 2010

معذرت می خواهم


یک مثل انگلیسی می گوید که عذز خواهی کردن بعد از انجام کاری آسان تر ازاجازه گرفتن قبل از انجام آن کار است. بر طبق این مثل معذرت خواستن فقط جمله ای است که باید گفته شود بدون آن که واقعا فرد گوینده به اشتباه خود واقف باشد و بخواهد برای جبران آن تلاش کند. چرا عذر خواهی کردن برای برخی افراد بسیار مشکل است و برای برخی دیگرفقط به منزله گفتن یک جمله است؟ زمانی که ما از کسی عذر خواهی می کنیم، به او القا می کنیم که ما به اشتباه خود واقف هستیم و دیگرآن را تکرار نخواهیم کرد. اما آیا همین دو مورد برای بخشیده شدن ما کافی است؟ اجازه دهید مثالی بزنم. فرض کنید که دریک تصادف رانندگی که شما مقصر هستید به اتومبیل شخص دیگری خساراتی وارد شده است. آیا عذر خواهی شما برای راننده دیگر کافی است که از تقصیر شما بگذرد؟ با معذرت خود شما به اشتباه خود اقرار می کنید و به راننده دیگر می گویید که از این به بعد دیگر آن اشتباه را تکرار نخواهید کرد. اما چرا آن راننده هنوزناراحت است و از تقصیر شما نمی گذرد؟ جواب ساده است: این شخص خسارت می خواهد.
برای این که بدانیم که آیا بعد از عذر خواهی بخشیده می شویم با نه، فرمول ساده ای وجود دارد: عذر خواهی شما باید به شخصی که از او معذرت خواهی می کنید موارد زیر را ثابت کند:

. این که شما می دانید که اشتباه کرده اید. مطمئن شوید که مخاطب شما قانع شود که شما واقعا به اشتباه خود ﭙی برده اید. این که اشتباه شما از روی عمد یا غیر عمد بوده مهم نیست. مهم این است شما می دانید که عملتان اشتباه بوده است.

عذر خواهی شما باید به طرف مقابل نشان دهد که دیگر هرگز اشتباه شما تکرار نخواهد شد، یا حداقل سعی فراوان در این راه خواهید کرد.

طرف مقابل شما باید بداند که شما درراه جبران اشتباه خود خواهید کوشید و از هیچ سعیی فروگذار نخواهید کرد. بهترین راه این است که از مخاطب خود سوال کنید که در راه جبران اشتباه خود چه کاری می توانید انجام دهید.

مورد آخر از همه مهم تر است. اگرهمه موارد بالا را انجام دهید، اما این مورد را انجام ندهید، مطمئنا معذرت شما فایده ای نخواهد افتاد. این مورد مهم آن است که طرف مقابل شما باید بداند که شما از ضربه و نقصانی که به او وارد کرده اید مطلع هستید. تا زمانی که شخص مقابل مطمئن نشود که شما کاملا دردی که برای او ایجاد کرده اید را درک می کنید، شما را نخواهد بخشید. برای این کار سعی کنید که خود را جای او بگذارید و احساس او را درک کنید. بعد، حس خود را به زبان بیاورید.
اجازه دهید موارد بالا را با مثالی ساده کنیم

شخصی را مجسم کنید که به همسر خود قول داده بود که زودتر از سر کار خود به منزل برود تا با همسرش به خرید بروند، اما به قول خود وفا نکرده و دیرتر از معمول به منزل می رسد. زمانی که همسر خود را منتظر و دلخور می بیند ازاو عذر خواهی می کند. این شخص در صورتی بخشیده خواهد شد که (۱) به همسر خود نشان دهد که می داند بدقولی عمل نادرستی است، (۲) به همسر خود اطمینان دهد که دیگر هرگزقول خود را فراموش نکرده و او را منتظرنخواهد گذاشت، (۳) از همسر خود سوال کند که در راه جبران بد قولیی که کرده چه کار می تواند کند؟ و (۴) از همه مهم تر خود را به جای همسرش بگذارد و به او بگوید که می تواند تصور کند که معطل و نگران نشستن چقدر آزار دهنده است.

اگر عذر خواهی می کنید که واقعا بخشیده شوید، با اجرای موارد بالا شانس بخشیده شدن خود را بالا خواهید برد. به همین نسبت اگر در موقعیتی واقع شده اید که می خواهید شخصی را ببخشید اما نمی توانید، چهار مورد بالا را مرور کنید و ببینید که شخص مورد نظر کدام مورد را انجام نمی دهد. با گوشزد کردن مورد انجام نشده در راه بخشیده شدنش به او کمک کنید.

shahrzad.therapy@gmail.com
www.shahrzadtherapy.com
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
زیر نظرکالج مددکاران انتاریوبه شماره ثبت: 816781

Monday, July 12, 2010

می خواهم ازدواج کنم ٢

در مقاله هفته گذشته مقدمه ای داشتیم بر چگونگی آشنایی افراد مایل به ازدواج با یکدیگر. تا به آنجا رسیدیم که شخصی که به دنبال شریک زندگی می گردد، به اینترنت یا شرکت درمحافل مختلف متوصل می شود. آشنایی از طریق اینترنت دارای محاسن زیادی است و درعین حال خطرات بی شماری هم در بر دارد. از محاسن این شبکه ارتباطی این است که می تواند افرادی که هرگز و درهیچ محفلی به هم نمی رسیدند را با هم آشنا کند. بسیار شنیده ایم که دو نفر از دو کشور مختلف از طریق اینترنت با هم آشنا شده اند وازدواج کرده اند. از خطرات این روش آشنایی، افرادی هستند که هویت واقعی خود را ﭘشت صفحه کامپیوتر ﭘنهان کرده و شخصیت خود را متفاوت از آن چه هست جلوه می دهند. اگر از طریق اینترنت به دنبال شریک زندگی هستید، با تانی بسیار جستجو کنید و هرچه را که روی صفحه کامپیوتر به شما ارائه می شود تا با چشم ندیده اید باور نکنید.
روش دیگرآشنایی افراد مایل به ازدواج با هم، شرکت در محافل و گرد همایی های مختلف است. این شبکه ارتباطی نیز دارای محاسن و مشکلات خود می باشد. از محاسن آن این است که افرادی را که دارای خواسته ها و علائق مشترک هستند به دورهم جمع می کند. برای مثال، در یک گرد همایی سیاسی یا علمی، افرادی که اعتقادات مشابه سیاسی یا علمی دارند با هم آشنا خواهند شد. از مضرات این روش این است که درچنین محافلی، افرادی که خجالتی هستند یا کلا در جمع احساس راحتی نمی کنند گوشه گیر خواهند شد و آنهایی که قدرت سخنوری و ارتباطات بهتری دارند مورد توجه واقع خواهند شد.

روش های زیاد و متنوعی برای آشنایی افراد مایل به ازدواج با هم وجود دارد که در ایجا فقط به ذکر دو مورد بالا بسنده می کنیم. نکته قابل توجه این است که آشنا شدن با افراد دیگر فقط قدم اول در راه رسیدن به مرحله ﭙایانی ازدواج است. این که چگونه با طرف مقابل ارتباط برقرارکرده، او را آن گونه که واقعا هست بشناسیم و خود را آن گونه که واقعا هستیم به او بشناسانیم، خود مبحث مفصلی است. شخصی را در نظر بگیرید که با شخص دیگری قرارملاقات دارد. این شخص در تمام لحظات این ملاقات، طریقه لباس ﭙوشیدن، صحبت کردن، نگاه کردن، غذا خوردن و همه چیز طرف مقابل را مورد ارزیابی قرار می دهد. زمانی که به منزل بازمی گردد، هم چنان به ارزیابی خود ادامه می دهد و با سبک سنگین کردن اطلاعات جمع آوری شده، شروع به تصمیم گیری می کند. این طریقه تصمیم گیری در مورد طرف مقابل بسیار سطحی و غلط انداز است. تصور کنید که طرف مقابل دارای قدرت جلوه گری خوبی باشد. او می تواند ظاهر بسیار زیبا و ﭙسندیده ای از خود ارئه دهد. اگر شخص در شناخت افراد بی تجربه هم باشد، گول زدن او بسیار آسان خواهد بود. ﭙس چه باید کرد؟ چگونه می توان طرف مقابل را به درستی شناخت؟ در راه گرفتن یکی از بزرگ ترین تصمیمات زندگی که همانا ازدواج است، چگونه می توان از احساست به دور بود و تصمیم درست را گرفت؟ به همان نسبت چطور می توانیم از منطق فاصله بگیریم و به احساسات خود اطمینان کنیم؟
مانند تمام تصمیم گیری های دیگر زندگی، تصمیم ازدواج نیز فرمول بسیار راحتی دارد که همیشه جوابگو است. اجازه بدهید با مثالی توضیح دهم. چندی ﭙیش، دوستی با من تماس گرفت. او که تازه از قرار خود با شخص دیگری بازگشته بود، با دنیایی از انرژی و احساسات، تمام جزئیات ظاهر و رفتار و گفتار فرد مقابل را برای من شرح داد. در هر مرحله از صحبت خود، بارها و بارها تصمیم خود را در مورد طرف مقابل عوض می کرد. مثلا می گفت:" در تمام مدت عینک آفتابی به چشم داشت، چه بی نزاکت. اصلا فکر نمی کنم که دیگه بخواهم ببینمش". و در لحظه ای دیگر می گفت:"ولی خیلی قشنگ صحبت می کرد، فکر می کنم خانواده سطح بالایی داشته باشه. بدم نمی یاد وارد این خانواده شوم". در نهایت وقتی از او ﭙرسیم که تصمیمش در مورد این فرد چیست گفت: "نمی دانم. خیلی مسئله سختی است. تو بگو چکار کنم". گیجی و سردرگم شدن ﭙس از هر قرارملاقات کاملا طبیعی است. نکته مهم این است که به خود یاد آوری کنید که در این مرحله شما نمی توانید و نباید در مورد ازدواج کردن یا نکردن با این شخص تصمیم بگیرید. تصمیم شما در این مرحله باید درمورد این باشد که آیا قراربعدیی با این شخص داشته باشید و به شناخت او ادامه بدهید یا نه. در راه گرفتن این تصمیم از جزئیات فاصله بگیرید. این شخص و تمام چیزهایی که از او دیده اید و فهمیده اید را به چشم یک مجموعه ببینید. به هیچ وجه در این مجموعه را باز نکنید و اجزای آن را جدا از هم بررسی نکنید. این کار را به احساس ومغز خود محول کنید و مطمئن باشید که تصمیم درست را برای شما خواهند گرفت. برای مثال من به دوست خود توصیه کردم که به کار دیگری مشغول شود که ذهنش از این موضوع فاصله بگیرد. مثلا تلویزیون تماشا کند یا کتابی که دوست دارد را مطالعه کند. به او اطمینان دادم که فردا صبح زمانی که از خواب بیدار شود، خواهد دانست که آیا مایل به دیدار مجدد این شخص هست یا نه. بدون شک عقل و احساس اوتا صبح فردا با هم وارد همکاری شده و با در نظر گرفتن روحیات و خواسته های او تصمیم درست را برایش خواهند گرفت. تنها کاری که از دست ما در این مرحله بر می آید این است که با فکر نکردن به جزئیات، از سر راه عقل و احساس خود کنار برویم و اجازه بدهیم که کارشان را به درستی انجام دهند. اگر ﭙس از هر قراربه این نحوبرای داشتن یا نداشتن قرار بعدی تصمیم بگیرید، به راحتی، با لذت و خیال راحت و به دور ازاضطراب و شک و تردید تا مرحله ازدواج با شخص مناسب ﭙیش خواهید رفت.

www.shahrzadtherapy.com
shahrzad.therapy@gmail.com
شهرزاد شهریاری
Bsc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
زیرنظر کالج مددکاران انتاریو

Tuesday, July 6, 2010

می خواهم ازدواج کنم ۱


در گذشته زمانی که فرد جوانی تصمیم به ازدواج می گرفت، مراتب را با بزرگترهای خود در میان می گذاشت. افراد ریش سفید و بزرگ خانواده او دست بالا می کردند و در راه ﭘیدا کردن همسری مناسب به این جوان کمک می کردند. مبحث ازدواج به طریقه سنتی مقوله وسیعی است که می تواند از دیدگاه های متفاوتی مورد بررسی واقع شود. برای مثال، آیا واقعا جوانان قدرت تصمیم گیری و انتخاب درست همسر را برای خود نداشتند؟ آیا بزرگان خانواده به درستی از آن چه که این جوان را به خوشبختی می رساند مطلع بودند؟ و آیا هیچ جوانی اجازه این را داشت که اعلام کند که اصلا مایل به ازدواج نیست؟ در هر صورت واقعیت این است که دوران ازدواج سنتی در بیشتر مناطق ازجمله جامعه ایرانی ما در تورنتومنسوخ شده است. اکنون اکثرجوانان، مناسب یا نا مناسب، خود برای خود همسرانتخاب می کنند. در جامعه امروزه، تصمیم یک جوان برای مجرد ماندن نیزبیشترازگذشته مورد قبول خانواده او واقع می شود.
در مقاله این هفته و هفته آینده نگاهی می اندازیم به مقوله آشنایی جوانان با یکدیگر و را ه های مختلفی که آنها می توانند به شناخت یکدیگر برسند و همسر مناسب را برای خود انتخاب کنند.
زمانی که یک فرد به سن بلوغ می رسد، به طورغریزی و طبیعی گرایش به جنس مخالف خود ﭘیدا می کند. در اغلب موارد این گرایش منتهی به ارتباط دوستانه و بعضا عاشقانه بین دو فرد می شود. ارتباطی که در این جامعه آن را داشتن دوست دختر یا دوست ﭘسر نام نهاده است. در بسیاری از موارد، این ارتباط با داشتن رابطه جنسی نیزهمراه است. اکثرارتباطات سنین نوجوانی درمدرسه شکل می گیرند. اگر در کانادا به مدرسه رفته اید، خوب می دانید که در مدارس فشار زیادی برای داشتن ارتباط جنسی با جنس مخالف وجود دارد. این وظیفه والدین است که توجه نوجوانان خود را از این مقوله منحرف و به درس خواندن و کسب هنر و دانش معطوف کنند. اکثر والدین مایل هستند که فرزندان آنها تا رسیدن به سنین بالاتر، ازداشتن روابط جنسی ﭘرهیز کنند که خواسته ای معقول است. اما زمانی که می دانیم به هر صورت احتمال وقوع چنین رابطه ای برای فرزندانمان می رود، صلاح بر این است که به آنها تعالیم لازم برای داشتن رابطه جنسی سالم را بدهیم. کارازمحکم کاری عیب نمی کند! دراین مرحله، بسیار مهم است که نوجوانان در مورد بیماری هایی که از طریق ارتباطات جنسی منتقل می شوند مطلع باشند. همچنین لازم است که را ه های مختلف ﭘیشگیری ازحاملگی ناخواسته را به فرزندان ﭘسر و دختر خود تعلیم دهیم. در نهایت به آنها آموزش دهیم که عمری را برای داشتن ارتباط جنسی درﭘیش رو دارند و چه بهتر که ازانرژی جوانی خود در راه آموزش و ورزش استفاده کنند.
ارتباطات دوست دختر و ﭘسرها در سنین زیر۲٠ سال خیلی به ندرت به ازدواج منتهی می شوند. به طور کلی درازدواج هایی که در سنین ﭘایین انجام می شوند احتمال جدایی بیشتراست تا آنهایی که در سنین بالاتر اتفاق می افتند. نظریه های متفاوتی برای سن مناسب برای ازدواج وجود دارد. البته سن مناسب ازدواج به سن تکامل عقلی فرد نیز بستگی دارد. در کل، فرد باید آمادگی لازم برای تشکیل یک خانواده جدید را داشته باشد. سال های قبل از آن بهتراست که به دانش و هنراندوزی سپری شوند.
یافتن شریک زندگی در جوامع فرد گرایی برخلاف جوامع سنتی می تواند به یک معضل بدل شود. یکی ازعواقب مهاجرت ما از کشورمان، دور شدن از فامیل ، دوستان و شبکه وسیع آشنایانی است که در طی سالها ساخته بودیم. بسیاری از آشنایی هایی که به ازدواج منتهی می شوند، از طریق معرفی آشنایان انجام می شوند. آشنایانی که ما ﭘس از مهاجرت ﭘشت سر جا گذاشتیم. امروزه ارتباط از طریق اینترنت و حضور درمحافل مختلف، جایگزین معرفی های آشنایان و فامیل شده است. طرق جدید، خود محاسن و معضلات خود را دارد که در مقاله آینده به آن خواهیم ﭘرداخت.


www.shahrzadtherapy.com
shahrzad.therapy@gmail.com
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
زیرنظرکالج مددکاران انتاریوبه شماره ثبت: 816781

Monday, May 17, 2010

ازدواج مجدّد


ازدواج مقوله ای است که در فرهنگ ما ایرانیان بسیار به آن ﭙرداخته شده است. در اکثر موارد انتخاب همسروآغاززندگی مشترک امری مبارک و ﭙسندیده محسوب می شود. مورد مهمّی که در این مقاله به آن می ﭙردازیم زمانی است که شخص با داشتن فرزند ازازدواج قبلی خود مایل به ازدواج مجدّد است. وارد شدن به یک ارتباط عاطفی جدید در حالی که فرزندی در منزل چشم به راه است، موضوعی است که به هیچ عنوان نباید ساده انگاشته شود. زمانی که یک شخص خواسته یا ناخواسته صاحب فرزند می شود، بار مسئولیّت بسیار سنگینی بر ﭙشت او نهاده می شود که تا حدود ۱۸ سال آینده باید بر دوش بکشد. در مقالات ﭙیشین عنوان کردیم که یک مادر یا ﭙدردرقبال فرزند خود وظایفی برعهده دارد که باید تحت هر شرایطی این مسئولیّت ها را مقدّم برخواسته های دیگر خود بشمارد. ازدواج مجدّد زندگی فرزندان را شدیدا تحت تاثیرقرار می دهد. این تاثیرات منفی اغلب تا ﭙایان زندگانی این فرزند با او خواهند ماند. من اغلب از مادر و ﭙدرانی که با داشتن فرزند قصد ازدواج دارند توجیه هاتی مانند موارد زیررا می شنوم: "من با شخص مورد نظر معاشرت زیاد داشته ام. او بچّه مرا مثل فرزند خود دوست دارد". "فرزندم دیگر بزرگ شده است و درک می کند که من هم نیازهایی دارم". "من اصلا به خاطر بچّه ام ازدواج می کنم". "من به تنهایی از ﭙس مخارج خانه بر نمی آیم". "بچّه مادر/ ﭙدرمی خواهد". و امثال آن. این صحبت ها در حالی است که این مادر و ﭙدرها نمی دانند که با آوردن یک شخص غریبه به زندگی فرزندشان، چه ضربات برگشت نا ﭙزیری به شخصیّت و روح این بچّه وارد می کنند. زمانی که بچّه بین سنین ۷ و ۱۸سال می باشد درک کاملی ازهمه مسائل دارد و ازهمه مهمتر حسّاس ترین سال های عمر خود را می گذراند. دراین سنین است که فرزند هرگز حضورشخص غریبه ای را به عنوان همسرمادر یا ﭙدرخود نخواهد ﭙذیرفت. هرچقدر که این شخص انسان با محبّت و مهربانی هم باشد بازهم ازنظر بچّه ﭙذیرفته نخواهد شد. البتّه مانند بقیّه مسائل زندگی، موضوع آن قدرها هم ناامید کننده نیست. اگر مادر یا ﭙدری هستید که قصد ازداج مجدّد دارید، به نکات زیرتوجّه کنید:
اگر قصد ازوداج مجذّد دارید، این کاررا زمانی که فرزندتان زیر سنّ ۷ سال یا بالای ۱۸سال است انجام دهید. اگر فرزند شما بین سنین ۷ و۱۸ است و شما هم با شخصی آشنا شده اید و مایل به صبر کردن نیستید، یک راه حل این است که ارتباط خود را با شخص مورد نظرادامه دهید تا فرزند شما به سنّ ۱۸ برسد. داشتن ارتباط عاطفی با شخص دیگری برای فرزند شما مضّر نخواهد بود و نیازی به ﭙنهان کردن آن از فرزندتان نخواهید داشت. این تا زمانی است که شخص مورد نظر را به عنوان عضو جدید خانواده به منزل نیاورید و شب را با او در خانه ای که فرزند شما در آن زندگی می کند سپری نکنید.

راه حل دیگر این است که در صورت امکان بچّه را به نزد همسر سابق خود بفرستید تا با او زندگی کند. البتّه این راه حلّ در صورتی جوابگواست که همه جوانب آن با دقّت بررسی شود. از مواردی که باید مورد نظر گرفته شود این است که همسر ﭙیشین شما مجددّا ازدواج نکرده باشد وصلاحیت نگهداری از بچّه را داشته باشد، این شخص در شهر دیگری زندگی نکند که باعث دوری بچّه از مدرسه و دوستانش شود و از همه مهمترفرزندتان نیزمایل به این جابجایی باشد. فراموش نکنید که تحت هیچ شرایطی فرزندتان را بر خلاف میل او مجبور به جابجایی و زندگی کردن با همسر ﭙیشین خود نکنید. هیچ ازدواج مجدّدی ارزش این را ندارد که فرزند شما احساس کند که شما شخص دیگری را براو ترجیح می دهید.

اگر فرزند شما زیر۷ سال سنّ دارد، خیلی به راحتی همسر جدید شما را به عنوان ﭙدر یا مادر جدید خود می ﭙذیرد. در سنین بالای ۱۸ سال هم فرزندتان نه تنها ازازدواج مجدّد شما ضربه نخواهد خورد، بلکه با خیال راحت از آینده شما و این که دیگر تنها نخواهید بود به دنبال ساختن آینده خود خواهد رفت.

مورد بسیار مهم دیگری که باید در اینجا عنوان شود این است که بارها و بارها شاهد آن بوده ایم که زمانی که خانمی با داشتن فرزند دختر مجدّدا ازدواج می کند، شوهرجدید که اکنون به عنوان ﭙدربه خانه آنها وارد می شود دختر را مورد آزار و اذیّت جنسی قرار می دهد. این واقعه درهرمقطع سنّی دخترممکن رخ دهد. در اکثر موارد این واقعه درغیبت مادر از خانه اتّفاق می افتد ودخترکه شاهد علاقه مادرش به این مرد است ، به اودر مورد اتّفاق رخ داده چیزی نمی گوید.

اگر مادر یا ﭙدری هستید که قصد ازدواج مجدّد دارید، همه جوانب را بررسی کنید. فراموش نکنید که فرزند شما باارزش ترین سرمایه شما در زندگیتان است وهیچ شخص دیگری هرگز نمی تواند جای او را برای شما ﭙر کند.

www.shahrzadtherapy.com

شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریو به شماره ثبت: 816781

Sunday, April 25, 2010

طلاق می خواهم

چندی ﭙیش خانمی به دیدن من آمده بود که قصد جدا شدن از همسرش را داشت. این خانم دید کاملا مثبتی به این جدایی داشت و طلاق را فرصتی برای یک آغازدوباره می دید. امّا واقیّت امراین است که تقریبا درتمامی جوامع و فرهنگها، طلاق به عنوان مقوله ای منفور،غمگین و ناﭙسند طلقی می شود. زمانی که کلمه طلاق ازدهان یک زن یا شوهرخارج می شود، اکثراعضای فامیل و دوستان آنها درصدد برمی آیند که جلوی این جدایی را بگیرند. در اذهان عمومی، طلاق جز علامتی بر بدبختی آن خانواده و بدتر شدن اوضاع نمی باشد. امّا آیا به راستی جدا شدن یک زن و شوهرتا این اندازه نادرست است؟
احتمال جدا شدن برای هرازدواجی وجود دارد. این احتمال برای برخی ازدواجها بیشتر و برای برخی دیگر کمتر است. درهر صورت در ﭙس هر ﭙیوند، گسستن نیز وجود دارد. جدایی یک زن و شوهر به اشکال مختلف صورت می گیرد. ایده آل ترین شکل جدایی این است که زن و شوهربه ﭙای هم ﭙیر شوند و همراه هم از دنیا بروند. امّا همه ما می دانیم که همه ازدواج ها به این حالت به ﭙایان نمی رسند. گاهی اوقات همسری سالها ﭙیش از همسر دیگر از دنیا می رود و گاهی دیگرازدواج به طلاق می انجامد. طلاق ممکن است به دلایل مختلفی اتّفاق بیفتد. یکی ازعوامل طلاق همان طور که در مقالات گذشته عنوان شد از بین رفتن اعتماد بین طرفین است. از عوامل دیگر خیانت است که همان طور که گفتیم، می تواند به اشکال مختلفی از جمله خیانت مالی، جنسی و امثال آن ﭙدیدار شود. اگر همسری هستید که احتمال می دهید ازدواجتان به سمت طلاق ﭙیش می رود، به نکات زیر توجّه کنید:

دلایلی که باعث رسیدن شما به مرحله طلاق شده اند را بررسی کنید. از خود بپرسید که آیا اینها دلایلی زودگذر هستند و ﭙس از چند صباحی تاثیر خود را از دست می دهند؟ برای مثال، آیا جدایی شما به دلیل این است که شما یا همسرتان کار جدیدی ﭙیدا کرده و مایل به زندگی در شهر دیگری هستید؟ این دلیلی زودگذر است که ﭙس ازمدّتی تاثیرخود را بر زندگی شما از دست خواهد داد. در این مورد، زندگی موقّت جدا ازهم می تواند جایگزین طلاق شود. امّا اگردلیل شما برای جدایی دلیلی است که تاثیر آن دائمی است، شاید طلاق گرفتن دراین مورد تصمیم درست تری باشد. برای مثال اگربه این نتیجه رسیده اید که ازروز اوّل به همسرتان علاقمند نبودید و با مرور زمان علاقه ای بین شما ایجاد نخواهد شد، ادامه این ازدواج جز تلف کردن وقت خود و همسرتان نتیجه ای در پی نخواهد داشت.
اگر فرزندی ندارید و مایل به جدایی از همسرتان هستید، نگرانی های شما بسیارکمترازافرادی است که با داشتن فرزند تصمیم به جدا شدن گرفته اند. دراین حالت شما فقط درقبال خودتان مسئول هستید. من مکررّا ازافرادی که تصمیم به جدایی گرفته اند می شنوم که به شدّت نگران طرف مقابل می باشند و درقبال آینده او احساس مسئولیّت می کنند. نگرانی این افراد نشان دهنده محبّت آنها به همسرشان است. همان قدر که این محبّت قابل ستایش و اهمّیت است، نباید در تصمیم گیری آنها تاثیربگذارد. فراموش نکنید که هر فرد بالغی مسئول تصمیم گیری برای خود و آینده خود است. شما مسئول تصمیم گیری برای همسر خود و آینده او نیستید. البتّه به عنوان یک انسان مسئولید که تا آن جایی که می توانید از ضربه زدن به او خودداری کنید، ولی درنهایت فراموش نکنید که هر کس مسئول زندگی خود و عواقب تصمیمات خود است.
من بسیارازافرادی که در آستانه جدا شدن ازهمسر خود واقع شده اند می شنوم که نگران سخن مردم هستند و این که ﭙس ازجدایی چگونه در نظردیگران جلوه خواهند کرد. همه ما می دانیم که در دروازه را می توان بست، امّا در دهان مردم هیچ گاه بسته نمی شود. مطمئن باشید که رفتار شما هرگز همه مردم را راضی نخواهد کرد. همیشه افرادی خواهند بود که از شما انتقاد کنند و ﭙشت سرتان سخن بگویند. با علم به این مطلب، در هر شرایط به گونه ای زندگی کنید که تصمیمات شما فقط به منظور ارضای خودتان و عزیزانتان گرفته شود و نه افراد دیگر.

مقوله طلاق زمانی وارد ﭘیچیدگی خود می شود که ﭘای فرزندان به میان کشیده شود. اگر مادر یا ﭘدری هستید که مایل به جدایی از همسرتان هستید، فراموش نکنید که طلاق شما فقط زندگی شما را تحت تاثیر قرار نخواهد داد، بلکه تاثیرات مثبت یا منفی برگشت نا ﭘذیری روی فرزند شما نیز خواهد گذاشت. بسیاری از مادران و ﭘدران اعتقاد دارند که ادامه زندگی مشترک در هر شرایطی به نفع بچّه ها است. این سخن در اکثر موارد کا ملا نادرست است. جدایی مادر و ﭘدربرای فرزندان به مراتب از زندگی کردن در یک محیط سراسر اختلاف و بگو مگو سالم تر است. اگر مایل به ادامه زندگی با همسر خود نیستید، ادامه این ارتباط ناسالم برای بچّه ها نیز مفید نخواهد بود. از موارد بسیار مهم دیگری که باید به آن توجّه کنید این است که همان طور که در مقاله هفته گذشته به تفصیل در مورد آن صحبت کردیم، اگر ﭘس از جدایی، فرزندتان با شما زندگی خواهد کرد، شما بهتراست ازازدواج مجدّد صرف نظر کنید مگر این که فرزندتان زیر سنّ ۷ یا بالای سنّ ۱۸ باشد. از نکات مهم دیگر احتمال زندگی فرزند شما با همسر سابقتان ﭘس ازجدایی است. از خود سوال کنید که آیا قادر به تحمّل این جدایی خواهید بود؟

مطلب بسیار مهم دیگری که باید در اینجا عنوان شود این است که به مراتب در جامعه ایرانی ما دیده شده است که ﭘس از جدایی، یکی از همسران با فرزند خود برای همیشه به ایران سفر می کند. این جدایی برای همسردیگر که اکثرا مادر بچّه می باشد غیر منتظره و طاقت فرسا است. اگر به همسر خود اعتماد ندارید و احتمال می دهید که فرزندتان را از شما جدا خواهد کرد، به هر طریقی که می دانید مطمئن شوید که این اتفّاق رخ نخواهد داد. نتیجه جداسازی فرزند از مادر یا ﭘدر خود که فقط به دلیل لجبازی صورت بگیرد چیزی جز جنگ اعصاب برای همه نخواهد بود.


www.shahrzadtherapy.com
shahrzad.therapy@gmail.com
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریو به شماره ثبت: 816781

Monday, March 29, 2010

همسرم درایران کار می کند


چندی ﭜیش خانمی به من مراجعه کرد که قصد جدا شدن از همسرش را داشت. شوهر این خانم در ایران کار می کند و در غیبت او، خانمش عهده دار نگهداری از خانه و فرزندان است. این خانم به شدت خسته به نظر می رسید ودیگر مایل به ادامه این زندگی طاقت فرسا نبود.

بسیار دیده ایم خانواده هایی که ﭘس از مهاجرت با مشکل کاریابی مواجه هستند. خیلی از افرادی که با تحصیلات عالیه به خارج از ایران مهاجرت کرده اند، درراه یافتن شغلی مناسب در رشته خود با مشکل مواجه می شوند. درنهایت، این افراد یا مجبور می شوند مجددا به کسب تحصیلات بپردازند، یا به شغل هایی با درآمد کمترکه درسطح تحصیلات عالیه آنها نیست تن درمی دهند. البته راه سومی نیزوجود دارد: بسیاری از خانواده ها که دراین موقعیت واقع می شوند تصمیم می گیرند که یکی از همسران که اغلب مرد خانواده می باشد به ایران بازگردد و به شغل مناسب خود بپردازد. ایشان قسمت اعظم درآمد خود را ماه به ماه برای خانواده خود که در خارج از کشور زندگی می کنند می فرستد. این طریقه زندگی زناشویی در عین حل کردن مشکل مالی خانواده، مشکلات بی شماری در ارتباطات خانوادگی ایجاد می کند از جمله:

خانم خانواده که اکنون از حمایت شوهرش برخوردار نیست، مجبور می شود به تنهایی مدیریت خانه و رسیدگی به فرزندان را بر عهده گیرد. تمام مسئولیت هایی که قبلا برعهده مرد او بود، اکنون روی دوش یک نفر گذاشته شده است. این خانم ﭜس از مدتی نه چندان طولانی از لحاظ جسمی و روحی به شدت خسته می شود.

رابطه زناشویی بین زن و شوهرمتزلزل می شود. در این حالت، هر چقدر هم که زن و شوهر به یکدیگر وفادار باشند، فاصله ایجاد شده درارتباط زناشویی آنها خلل ایجاد می کند. در بسیاری از موارد، زن و شوهر به هم بدبین می شوند و اطمینان بین آنها از بین می رود. البته بسیار بوده اند زنان و مردانی که درزمان دوری از همسر خود برای رفع نیازهای عاطفی و جنسی خود به افراد دیگر رو می آورند. وقتی که یک زندگی زناشویی به این مرحله برسد، به سختی سلامت گذشته خود را بازیابد.

ارتباط بین ﭜدر و فرزندان نیزسلامت خود را از دست می دهد. برای فرزندانی که به دور از ﭜدر بزرگ می شوند، توجیهاتی مانند: "ﭜدرت دارد زحمت می کشد تا خرج ما را بدهد" قابل قبول نیست. دیده شده است که غیبت طولانی یکی از والدین در درس خواندن و ﭜیشرفت فرزندان تاثیرات منفی گذاشته است. دیدارهای گاه به گاه ﭜدر با فرزندان جایگزین غیبت های طولانی او نخواهد بود.

عدم حضورمرد خانواده در کشوری که خانواده او در آنجا رشد می کند، باعث می شود که ایشان با مسائل و شرایط زندگی در این کشوربیگانه شود و هرگز خود قادر به زندگی در آن کشور نشود. برای مثال، این شخص زبان انگلیسی را فرا نمی گیرد یا آن را به مروراز یاد می برد. همچنین، تا زمانی که این شخص در ایران به سر می برد، هرگز توانایی های لازم برای یک زندگی موفق در خارج از کشوررا به دست نخواهد آورد.

غیبت طولانی یکی ازهمسران، مسائل و مشکلات بی شماری برای خانواده ایجاد می کند که به ذکر چند مورد بالا بسنده می کنیم. در ازای این همه مسائل ایجاد شده، این طریقه زندگی محاسن کمی دارد از جمله ارائه راه حلی برای مشکل مالی خانواده. همچنین، شغل مناسب در ایران به برگرداندن غرور و احترام از دست رفته مرد خانواده نیز کمک می کند. غیر از دو مورد فوق، این روش زندگی زناشویی جز ایجاد مشکلات بی شمار، ثمره ای به دنبال نخواهد داشت.

ﭜس راه حل چیست؟ خانواده ای که با دنیایی از امید و آرزو مهاجرت کرده است، و اکنون قادر به داشتن درآمد مکفی نیست چگونه می تواند دوام بیاورد؟ باید متذکر شوم که مسائل و سختی های سال های اول مهاجرت برای هیچ یک از اعضای نسل اول مهاجرت بیگانه نیست. من همیشه به مشتریان خود می گویم که همه ما این راه سخت را طی کرده ایم و با مشکلاتی مشابه دست و ﭜنجه نرم کرده ایم. هیچ کس در بدو مهاجرت زندگی راحتی نداشته و یک شبه به اهداف خود نرسیده است. ما ایرانیان در این راه تنها نیستیم. مهاجران کشورهای دیگر نیز با مشکلاتی مشابه مواجه هستند. به همین دلیل است که مراکز زیادی برای رسیدگی به امور مهاجرین و کمک به آنها در این شهر وجود دارد.

بازگشت یکی از همسران به ایران با هدف کار کردن، راه حل مناسبی برای مواجه شدن با مشکلات مهاجرت نیست. اگر یک خانواده از استحکام لازم برخوردار باشد هرگز زن یا شوهر به هیچ دلیل موجه یا غیر موجهی خانواده خود را ترک نمی کند. حضور در ایران با توجیه امرار معاش برای خانواده بهانه ای است برای جدایی زن و شوهراز یکدیگر. خانواده ای موفق است که در آن زن و شوهر ﭙا به ﭙای هم زندگی را بسازند و درشادی و غم یکدیگر شریک باشند.

www.shahrzadtherapy.com
shahrzad.therapy@gmail.com
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych., MSW., RSW.
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریو

Thursday, March 18, 2010

ازدواج ایرانی


زمانی که در دانشگاه تحصیل می کردم، از مواردی که دائما به ما آموزش داده می شد، نزدیک کردن اعضای خانواده ها خصوصا زن و شوهربه یکدیگر بود. فاصله ذهنی اکثر زن و شوهرها در جوامع فردگرایی مانند جامعه کانادایی بسیار زیاد است. در این جوامع تاکید زیادی بر حفظ استقلال فردی ﭘس ازازدواج می شود. این دید فردگرایی خالق مشکلات بسیار زیادی در زندگی زناشویی است. درروان درمانی مشکلات خانوادگی به ما آموزش داده می شد که تا جای ممکنه این فاصله ذهنی را کاهش دهیم. اززمانی که من کار با جامعه ایرانی را آغاز کردم، با ﭘدیده کاملا متفاوتی مواجه شدم. اکثر زن و شوهران ایرانیی که تا به حال به من مراجعه کرده اند، با مشکل نزدیکی بیش ازحد به یکدیگر مواجه بوده اند. ﭘدیده ازدواج و شراکت زندگی در جامعه ایرانی ما مفهوم کاملا متفاوتی ازازدواج درجوامع فردگرایی دارد. در اغلب خانواده های ایرانی، محدوده فردی یک زن و شوهر به درستی مشخص نشده است. در بسیاری از موارد، چنین محدوده ای هرگز تعریف نشده است. تصوراغلب ما ازازدواج و شراکت زندگی، از بین رفتن همه محدوده ها و شریک شدن درهمه چیزیکدیگر است. به طور مثال، ازهمسر خود توقع داریم که اسم رمز ایمیل خود یا شماره رمز کارت بانک خود را در اختیار ما بگذارد. اگراین کار را نکند، ازاو دلخوریا به او مشکوک می شویم. مرد بدون اجازه همسرش نمی تواند با دوستان قدیمی خود بگردد و زن به هیچ عنوان اجازه تنها به مهمانی یا مسافرت رفتن را ندارد. چنین طرز تفکری خالق بگو مگوها و دعواهای بیشماری در زندگی های مشترک است. اغلب زن و شوهر های ایرانی دائما در محدوده شخصی یکدیگر هستند و هیچ فرصتی برای تنها فکر کردن و تصمیم گرفتن را به یکدیگرنمی دهند. این در حالی است که هرفردی در هر مقطع از زندگی خود محدوده شخصیی دارد که او را از افراد دیگر جدا و متمایز می کند. این محدوده ﭘس از ازدواج به مقدارزیادی کوچک می شود چرا که اکنون قسمت اعظمی از زندگی شخص با همسرش مشترک خواهد بود. برای مثال، رختخواب آنها با یکدیگر مشترک می شود، یا حساب بانکی مشترک با هم باز می کنند. رمز یک زندگی مشترک موفق دراین است که این محدوده های شخصی به کل از بین نروند و در همه حال فضایی برای زندگی فردی برای شخص وجود داشته باشد. آن چه در محدوده شخصی هر فرد اتفاق می افتد کاملا شخصی است و به هیچ کس دیگر حتی همسر او ارتباط ﭘیدا نمی کند. این موضوع تا زمانی درست است که اتفاقاتی که در این محدوده شخصی رخ می دهد، عوارض و تاثیرات سوئی بر زندگی مشترک نداشته باشد. برای مثال شخصی را تصور کنید که علاقه دارد به تنهایی به زیارت های مختلف برود. این یک تصمیم شخصی است که در محدوده شخصی گرفته می شود. این تصمیم تا زمانی قابل احترام است که عوارضی بر زندگی مشترک نداشته باشد. برای مثال اگر رفتن به این سفرها فشار مالی براقتصاد خانواده ایجاد می کند یا وقتی غیبت شخص بارنگهدری از فرزندان را بر دوش همسرش می گذارد، تصمیم رفتن به این سفرها دیگر شخصی نیست و باید با مشورت و رضایت همسرگرفته شود. تصمیم برای ادامه تحصیل، تعیین نوع شغل، ارتباط با دوستان، رفتن به مهمانی و سفرازجمله تصمیماتی هستند که در محدوده شخصی گرفته می شوند. این تصمیمات تا زمانی که بر زندگی مشترک اثرات منفی نگذارند، فقط به خود شخص مربوط می شوند.
در یک ازدواج موفق، زن و شوهر به محدودیت ها و اهداف فردی یکدیگر احترام می گذارند و درعین حال انعطاف ﭘذیری لازم برای گرفتن تصمیمات مشترک را دارند

شهرزاد شهریاری
BSc.Psych., MSW. RSW.
www.shahrzadtherapy.com
shahrzad.therapy@gmail.com
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریوبه شماره ثبت: 816781

Sunday, February 28, 2010

خرم از ﭘل گذشت


درهفته گذشته خواننده ای با من تماس گرفتند و درارتباط با مقاله ﭘیش نظرات خوبی را اظهارکردند. اگر به خاطر بیاورد، در مقاله هفته ﭘیش در مورد وظایف همسران درقبال یکدیگرصحبت کردیم. درنهایت به این نتیجه رسیدیم که یک زن و شوهرهیچ وظیفه ای درقبال هم برعهده ندارند مگر آن که این وظایف قبل ازازدواج مورد بحث واقع شوند وبه توافق طرفین برسند. این خواننده نکته خیلی خوبی را عنوان کردند. این که آیا این دو نفرصادقانه انتظارات خود را ازیکدیگرابرازخواهند کرد؟ صداقت یا عدم آن یکی ازتعیین کننده ترین ساختارهای آغازیک زندگی مشترک است. زندگیی که برﭘایه دروغکاری و ﭘنهانکاری بنا نهاده شده باشد، دیریا زود فروخواهد ریخت. بارها دیده شده است که به جوان ها وخصوصا دختران تعلیم داده می شود که خود را برای طرف مقابل آن گونه که انتظاردارد جلوه دهند تا به قول معروف خرشان ازﭘل بگذرد. وزمانی که ازدواج سرگرفت، هرانتظاری که دارند را عنوان کنند. برطبق این روش به جوانان اطمینان داده می شود که به محض این که ورقه ازدواج امضا شد، هر توقّعی که ازهمسرخود داشته باشند میسّرخواهد شد. این طرزتفکّرچیزی جزﭘهن کردن یک دام برای همسرآینده نیست. با این ترفند، احتمالا ازدواج با سرعت بیشترو دردسرکمتری سرمی گیرد و به قول معروف صید به دام می افتد. امّا برای چند لحظه روزهای بعد ازازدواج را تصوّرکنید. همسری که با به دام افتادن ازدواج کرده است، چگونه احساسی به زندگی مشترک خود خواهد داشت؟ حالا که حقایق روشن شده است، این شخص چه احساسی به همسری که سراو کلاه گذاشته است خواهد داشت؟ اصلا از کجا معلوم است که این شخص ﭘس ازازدواج به خواسته های همسرخود تن دردهد؟ چه چیزی او را ازترک این زندگی سراسردروغ بازخواهد داشت؟ روزهای بی شماری که این دو نفر باید با هم زندگی کنند، چگونه خواهند گذشت؟ ﭘاسخ دادن به این سوالات آسان است. این زندگی اگردوامی بیاورد و به جدایی نینجامد، سراسربگو مگو واختلاف خواهد بود. در چنین معامله ای، هردو طرف بازنده خواهند بود.
اوّلین قدم برای تشکیل یک زندگی مشترک خودشناسی است. تا شخصی خود را به درستی نشناسد وازخواسته های خود باخبر نباشد، نمی تواند زندگی خود را به آن گونه است به دیگری ارائه دهد. برای خود شناسی، شخص نیازدارد که با خود صادق باشد. از نیازها وخواسته های خود خبر داشته باشد. نقاط قوّت و ضعف خود را بشناسد. همچنین ازقابلیت های خود وآنچه که می تواند به طرف مقابل ارائه دهد نیزمطّلع باشد. صداقت با خود، ﭘیش نیازصداقت با دیگران است. فردی که تکلیفش با خودش روشن است، خیلی راحت می تواند با دیگران ارتباط برقرارکند ونیازهای خود را عنوان کند. این شخص روش دیگری جز صداقت نمی شناسد. تصورکنید که تشکیل یک زندگی مشترک با این شخص چقدرمی تواند راحت و لذّت بخش باشد. مصاحبت با شخص راستگو به منزله بازکردن یک کتاب قشنگ وخواندن آن است. یک شخص دروغکارکتابی است که هرگزبه طور کامل بازوخوانده نمی شود. ﭘس ازمدّتی این کتاب جذابیت خود را از دست می دهد و دیگر کسی مایل به خواندن آن نخواهد بود.
آن چه که قبل ازازدواج عمدا ﭘنهان شود مطمئّنا دیریا زود روخواهد شد. این ﭘنهانکاری عاملی برای از بین رفتن اعتماد بین طرفین است. زندگی مشترکی که درآن اعتماد وجود نداشته باشد، برﭘایه های سستی بنیان شده است که دیر یا زود فروخواهد ریخت.

www.shahrzadtherapy.com
shahrzad.therapy@gmail.com
شهرزاد شهریاری
Bsc.Psych, MSW., RSW.
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریوبه شماره ثبت: 816781

Friday, February 12, 2010

ﭘشیمانم

همه ما زمانی در طول زندگیمان ا حساس ﭘشیمانی کرده ایم. احساس ندامت یکی ازآزاردهنده ترین احساساتی است که انسان می تواند داشته باشد. ﭘشیمانی ﭘیش نیازحس گناه است که همان طور که در مقالات گذشته گفتیم، یکی از بی فایده ترین وآزاردهنده احساسات انسان می باشد. بنابراین اگربتوان جلوی احساس ﭘشیمانی را گرفت، احساس گناه نیزهیچ زمان اتفاق نخواهد افتاد. اما آیا می شود هیچ وقت احساس ندامت نکرد؟ آیا کسی هست که در زندگیش هیچ زمان از گفته یا کرده خود ﭘشیمان نشود و آرزو نکند که ای کاش چنین یا چنان نکرده بود؟ زمانی ما احساس ﭘشیمانی می کنیم که فکر کنیم اشتباه کرده ایم. تصور این که ما عمل اشتباهی مرتکب شده ایم، احساس فوق العاده آزاردهنده ای است. اما چرا؟ چرا ما انسان ها نمی توانیم به راحتی ﭘذیرای اشتباهات خود باشیم؟ نکته قابل توجه این است که به نظر می رسد که اشتباهات دیگران برای ما به راحتی قابل ﭘذیرش و بخشش هستند، اما این اشتباهات خودمان است که به شدت ما را آزارمی دهند و به راحتی نمی توانیم از آنها بگذریم
زمانی که ما بچه هستیم، به کرات به ما آموزش داده می شود که گناهان و اشتباهات دیگران را ببخشیم. در تمام مذاهب ازبخشش سخن گفته می شود. خدای تمام ادیان خدایی بخشایش گراست. همه جوامع اعتقادی غیر مذهبی نیز به گذشت ازاشتباهات دیگران معتقد هستند. اما همه این ادیان وجوامع اعتقادی، به ندرت در رابطه با بخشیدن خود سخن می گویند. به نظرمی رسد که برای یک انسان ﭘرهیزگار، بخشش دیگران به مراتب فرض ترازبخشیدن خود است. دائما به ما توصیه می شود که ازاشتباه دیگران بگذریم، اما به ندرت بخشیدن خود را به ما آموزش می دهند. خلاصه کلام این که اکثرما انسان ها بلد نیستیم خودمان را ببخشیم و درنتیجه بعد ازهراشتباهی به شدت احساس ﭘشیمانی می کنیم
یک راه بسیار آسان برای بخشش خود این است که بدانیم چیزی به نام اشتباه وجود ندارد. همه اعمال ما چه درست وچه غلط، تجربیات ما هستند. هراتفاقی که ما نام آن را اشتباه می گذاریم، تجربه ای است که شخصیت ما را متحول می کند. اما دراکثرموارد، ما آن قدردرگیر اثرات ناخوشایند و ظاهری این تجارب هستیم که متوجه تحولات مثبتی که درشخصیت ما ایجاد می شود نیستیم. فقط زمانی که به اندازه کافی ازآن اتفاق فاصله گرفتیم شاید متوجه نتایج مثبت تجارب خود بشویم. نکته قابل توجه این است که بعضی اوقات ما آن قدر مشغول سرزنش وتنبیه کردن خود می شویم که دیگرقادربه تحمل این همه احساس نا خوشایند نیستیم و آن زمانی است که روی آوردن به قرص های مسکن، مواد مخدروالکل اتفاق می افتد. در نهایت تجربه ای که می توانست به دید مثبت دیده شود در ذهن ما تبدیل به اشتباه بزرگی می شود که به اعتیاد یا اشکال دیگر خود آزاری منتهی می شود
ﭘس هر زمان که احساس ﭘشیمانی کردید، فراموش نکنید که اتفاقی که شما نام آن را اشتباه گذاشته اید، یکی از هزاران تجربیاتی است که شخصیت شما را ساخته است. به جای احساس ﭘشیمانی و سرزنش خود، به جستجوی درسهایی که از این اتفاق آموخته اید برآیید. اگر عمل شما جبران ﭘذیر است، در آن راه ﭘیش بروید و اگر راهی برای جبران آن وجود ندارد، تجربه خود را دراختیار دیگران بگذارید. به خاطر داشته باشید که برای هر تجربه ای از زندگی بهایی ﭘرداخت می شود. احساس ندامت شما بهای بالایی است که برای کسب تجربه خود می ﭘردازید. هر چه تجربه با ارزش تر، بهای ﭘرداخت شده نیز بالاتر. بی جا نیست که می گویند رنج های انسان به اندازه بزرگی انسان است

سوالات خود را برای من ارسال کنید

shahrzad.therapy@gmail.com
www.shahrzad.therapy.com
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریوبه شماره ثبت: 816781

Thursday, January 21, 2010

همسرم وظایفش را انجام نمی دهد



در فرهنگ و جامعه ایرانی ما، اعتقاد بر این است که هر زن و شوهری در خانه وظایفی بر عهده دارند که ازروز اول ازدواج به عهده آنها گذاشته شده است. بر طبق این اعتقاد، هر زن و مرد بر حسب جنسیتشان عهده دار وظایف و مسئولیتهایی هستند که برای آنها ساخته شده اند. برای مثال، زن در خانه داری خبره است و مرد باید عهده دارمسائل مالی شود. این طرز تفکر و اعتقاد درفرهنگ ایرانی ما بسیار متداول است و در زمان زندگی در این فرهنگ می تواند سازنده نیز باشد. متاسفانه مشکل زمانی ایجاد می شود که چنین طرز تفکری را در جامعه فرد گرایی مانند جامعه کانادایی به کار بریم. در این جامعه وظایف زن و شوهر از قبل تعیین شده نیستند و انسانها بر حسب جنسیتشان عهده دار مسئولیت های مشخصی در جامعه نمی با شند. همان طور که همه شاهد هستیم، در این جامعه، زنان و مردان با هم کارهای مختلف را انجام می دهند و نشان می دهند که به خوبی از عهده هر گونه شغلی برمی آیند

خانواده کوچک ایرانیی را تصور بفرمایید که به تازگی به کانادا مهاجرت کرده است. این خانواده با ساختارو طرز تفکرمتفاوتی از فرهنگ کانادایی در ایران تشکیل شده است. بر طبق این ساختار، مرد خانواده مسئول داشتن درآمد است و همسر او وظیفه نگداری از خانه و بچه ها را بر عهده دارد. متاسفانه این ساختار برای یک زندگی موفق در کانادا جوابگو نخواهد بود. مرد برای یافتن کار مناسب با مشکل مواجه است و زن برای نگهداری از فرزندان از حمایت فامیل خود برخوردار نیست. مرد بی درآمد، مردانگی خود را از دست رفته می بیند و زن دست تنها، روز به روز خسته تر می شود. مرد بیکار در کار های منزل کمک نمی کند چون خود را در شان انجام چنین کارهایی نمی بیند و زن به کارهای جزئی در خارج از خانه مشغول می شود تا شکم بچه هایش را سیر کند. مرد ادعا می کند که زنش کارهای خانه را انجام نمی دهد، وزن دائما بیکاری مرد را به او یاد آوری می کند. عاقبت این روند زندگی برای همه ما روشن است

زمانی که هر یک از ما تصمیم به مهاجرت گرفتیم، کاملا آماده بودیم که تغییرو تطبیق های متعددی را در زندگیمان اعمال کنیم تا بتوانیم درجامعه جدید موفق شویم. برای مثال آماده بودیم که زبان جدید را بیاموزیم، یا گواهینامه رانندگی جدید بگیریم. اما هرگز تصورآن را هم نمی کردیم که ساختار خانواده مان نیز نیاز به تغییر خواهد داشت. تصور اکثر ما بر این بود که آن چه در داخل چهاردیواری منزل ما می گذرد جدا از ساختار جامعه بزرگترخواهد بود. این در حالی است که کوچکترین واحد یک جامعه که خانواده است نمی تواند بدون هماهنگی با روند جامعه بزرگتر جلو برود و موفق شود. بنابراین یک خانواده مهاجر نیزنیازمند ایجاد تغییرات لازم است. قابل توجه این است این تغییرات فقط تغییرطرز زندگی هستند و به منزله تغییر شخصیت یا اعتقادات شخصیتی ما نیستند. زنی که در گذشته مسئول نگهداری از خانه و فرزندان بود، امروز می تواند مسئولیت امور مالی خانواده را بر عهده بگیرد. شوهری که در گذشته وظیفه کار در خارج از منزل را بر عهده داشت، امروز می تواند به تکالیف مدرسه بچه ها برسد و برای خانواده شام تهیه کند. در هر صورت هیچ کدام از این وظایف از قبل تعیین شده نیستد و از همه مهمتر بر روی سنگ کنده نشده اند. مسئولیت ها و کارهای یک خانواده بسته به مقتضیات و موقعیت آن خانواده، دائم در حال تغییراست. خانواده ای موفق و خوشبخت است که اعضای آن نسبت به این تغییرات انعطاف ﭘذیر باشند وبه آنها به دید رشد و ﭘیشرفت نگاه کنند و نه خوار شدن و کسر شخصیت.

سوالات خود را ا مستقیماَ برای من ارسال کنید
shahrzad.therapy@gmail.com
www.shahrzadtherapy.com
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
عضو کالج مددکاران انتاریوبه شماره ثبت: 816781

Thursday, January 7, 2010

به همسرم اعتماد ندارم

به همسرم اعتماد ندارم

چندی ﭙیش شخصی به من مراجعه کرد که قصد داشت ازهمسرش جدا شود. بعد ازقدری صحبت، معلوم شد که همسراین شخص بدون اطّلاع او، مقدارهنگفتی وام ازبانک قرض کرده است. کاری که ما آن را خیانت مالی نام گذاری می کنیم. درنتیجه این خیانت، اعتماد واطمینان درزندگی این دو نفرکاملا ازبین رفته است. برخلاف تصوّرعامه که خیانت به همسررا فقط ارتباط نا مشروع جنسی تصوّرمی کنند، خیانت به همسرو شریک زندگی می تواند دراشکال مختلفی ظاهرشود. آمارخیانت مالی درزندگی مشترک، بالاترازهرگونه خیانت دیگری است. وقتی اعتماد به همسردرامورمالی سلب شد، در تمام موارد دیگر نیزسلب می شود. عدم اعتماد به همسرمسئله بسیارمهمّی است که دراغلب موارد به جدایی می انجامد. زمانی که دونفربا هم قرارزناشویی یا زندگی مشترک می گذارند، درتمام یا اکثرموارد به هم اطمینان می کنند. آنها به هم اعتماد می کنند که با شخص دیگری رابطه جنسی برقرارنمی کنند، اسراریکدیگررا برای دیگران بازگونمی کنند، تصمیمات بزرگ زندگیشان را با مشورت با یکدیگرمی گیرند وامثال آن. اگراین اطمینان درآغاززندگی مشترک وجود نداشته باشد یا دو طرفه نباشد، اساس آن زندگی متزلزل خواهد بود. این زندگی دوام زیادی نخواهد آورد مگرآن که اعتماد کافی بین طرفین ایجاد شود. اصولا اعتماد کردن به اشخاص غریبه کاری است که ما انسانها یا خیلی به آسانی آن را انجام می دهیم یا اصلا زیربارش نمی رویم. برای مثال، زمانی که ما درخیابان هستیم، به رانندگان اتوموبیل ها اعتماد کامل داریم که همه آنها حواسشان به رانندگیشان است. که هیچ کدام ازآنها ناگهان ازخط خود خارج نمی شود وبا ما برخورد نمی کند. با این که بارها و بارها خلاف آن به ما ثابت شده است، بازهم با خیال راحت و با اطمینان کامل به خیابان می رویم. امّا زمانی که شخصی درمنزل ما را می زند تا برای بچّه های فقیرآفریقا ائانه جمع کند، به هیچ وجه به او اعتماد نمی کنیم و به اوچیزی نمی دهیم. برای ایجاد اعتماد باید دوساختارسازنده وجود داشته باشد: تجربه و نیاز. تجربه ما نشان می دهد که درخیابانها تصادفات بی شماری اتّفاق می افتد. امّا چون نیازبه رفتن به خیابان داریم، ناچارا به رانندگان اتوموبیل ها اطمینان می کنیم. ازطرفی، ما برحسب تجربه می دانیم که افراد زیادی در این جامعه هستند که قصد کلاه گذاشتن برسرما دارند. وچون هیچ نیازی به کمک کردن به فقرای آفریقایی نداریم، نتیجه آن می شود که شخصی که برای جمع آوری کمک برای فقرای آفریقایی به در خانه ما آمده است، دست خالی می رود

اعتمادی که برای آغازیک زندگی مشترک لازم است نیزبه همین ترتیب ایجاد می شود: براساس تجربه و نیاز. دوران معاشرت قبل ازدواج زمانی است که دو نفربه هم امتحان اعتماد می دهند واگرهردو دراین امتحان موفّق شوند، زندگی مشترک آغاز می شود. نیازبودن با یک نفرواحتیاجات دیگرزندگی مانند مسائل مالی و خانوادگی هم درایجاد یا عدم ایجاد اعتماد به طرف مقابل موثّراست
اعتماد چیزی نیست که شبانه ایجاد شود، امّا درعرض چند دقیقه می تواند برای همیشه ازبین برود. دراغلب مواردی که اعتماد درزندگی مشترک از بین رفته است، شخص مقصّرمسئله را بی اهمیّت می شمارد. این شخص عدم اطمینان همسرش را کدورتی ناچیز می شمارد که امیدواراست مانند کدورت های دیگر به مرورزمان رفع شود. غافل ازاین که سلب اعتماد کدورتی نیست که با مرورزمان وعذرخواهی یا خرید هدیه رفع شود. امّا موضوع آن قدرها هم ناامید کننده نیست. کسب مجدّد اعتماد فرمول ساده ای دارد. اگراشتباه شما باعث شده است که اعتماد شریک زندگی خود یاهرکس دیگری را ازدست بدهید ومایل هستید که این اعتماد را دوباره به دست بیاورید، دستورزیررابه کار ببرید: به هرطریقی که می دانید به طرف خود نشان دهید که می دانید عمل شما چقدربه اوضربه زده است. هیچ عمل جبرانیی مانند خریدن هدیه های گران قیمت به اندازه اقراربه اشتباه، درکسب مجدّد اعتماد موثّرنیست. اگر درطرف دیگر قضیه واقع شده اید و اعتمادتان به شریک زندگیتان سلب شده است، برای شما هم جای امیدواری وجود دارد. قبل ازهرچیز، مهمّ ترین موردی که باید به آن توجّه کنید این است که شما مقصّرعدم اعتمادی که ایجاد شده است نیستید. به همین ترتیب، این وظیفه شما نیست که اعتماد از دست رفته را مجدّدا ایجاد کنید. شریک زندگی شما اعتماد واطمینان شما را ازدست داده است و خودش باید در راه به دست آوردن دوباره آن تلاش کند. اگر مایل هستید که دراین راه به او کمک کنید، به اویادآوری کنید که به هرطریقی که خود می داند به شما نشان دهد که به ضربه ای که به شما وارد کرده است واقف است. این شما هستید که در نهایت باید تصمیم بگیرید که آیا می توانید دوباره به او اعتماد کنید یا خیر. برای رسیدن به جواب این سوال به احساس خود رجوع کنید. همان طورکه درمقالات گذشته عنوان شد، احساسات ما بهترین وصادق ترین دوستان ما درزندگیمان هستند. اگراحساس خوبی نسبت به اعتماد کردن دوباره ندارید، به این زنگ خطرگوش کنید. واگربرعکس، با تمام وجود مایل به بخشش و ساختن دوباره زندگی مشترک خود هستید، مطمئنا راه درست همین است. اگردرمیان راه مانده اید وهیچ راهی به نظردرست نمی رسد، صبورباشید. به شما اطمینان می دهم که با گذشت زمان احساس درست را خواهید داشت وجواب درست را خواهید یافت

shahrzad.therapy@gmail.com
647-405-7706
شهرزاد شهریاری
BSc.Psych, MSW, RSW
لیسانس روانشناسی ازدانشگاه تورنتو
فوق لیسانس مددکاری از دانشگاه لوریر واترلو
عضو کالج مددکاران انتاریو به شماره ثبت: 816781